درباره وب

بسم الله الرحمن الرحیم
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ؛
خدایا مرا خرج کاری کن که مرا برای آن آفریدی
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
تا زنده ام  تلاش می‌کنم
تا زنده ام زندگی می کنم
تا زنده ام دعا میکنم
تا زنده باشم
تا معنا داشته باشم
تا خریدار داشته یاشم

ان شالله به امید خدا
جستجوی وب
لینک های مفید

اگر به نبودن و نشدن بخوام فکر کنم هزار و یک دلیل علمی و غیر علمی پیدا میشه..

اما برای بودن و شدن فقط تو کافیی خدا...

پس توکل بخودت

+ دو روزه خوابم بهم ریخته با اینکه شب زود میخوابم شام خیلی سبک چندساعت قبل از ساعت خوابم میخورم و هزار گوشی رو زنگ میزارم اما واسه نماز صبح نمیتونم بیدار شم.

این ناراحتم کرده‌‌‌‌... در طول روزم که کلا به صورت تیکه تیکه خوابم...وسط این تیکه ها پا میشم قرآن میخونم و ذکر میگم..

باز میخوابم...یه وقتایی میگم یه دور تسبیح ذکر بگم بعد بخوابم...میبینم وسطش خوابم برده و دوساعت بعد بیدار شدم...

تهوعم واسه صبح ها و اخرشباس ...

و جاهایی که در معرض چیزای چندش قرار بگیرم...

+ مهدی خیلی دلش محکمه کلا همیشه محکم بوده زمانی که نی نی نبود میگفت میشه عجولی..

حالا که هستم دلش محکمه ازش میپرسم چجوری انقد خونسردی بهم میگه بخدا اعتقاد داری؟ میگم اره میگه پس کسی دوماه نگهدارش بوده بقیه اش نگهدارشه.. خدا اگر بخواد موجودی تو این دنیا حیات پیدا کنه قطعا این اتفاق میفته

بارداری اولته برای همین بیخودی استرس میگیری...

به ته ته قلبم رجوع که میکنم واقعا به حرفای مهدی میرسم..

به اینکه خدا کافیه برای اینکه نی نی سالم به دنیا بیاد...که هیچ اتفاقی نیفته...

که تو دنیای واقعی کلی آدم میشناسم که تو موقعیت من بودن و اتفاقی خاصی نیوفتاده و رایج ترین مشکل همین جفت پایینه که. تو ۱۸ هفته میره بالا...که کلی بارداری ناموفق با کلی اتفاقات عجیب غریب هست اما کلی مادرم هستن که بچه اشون رو سالم به دنیا اوردن چه بسا تعدادشونم بیشتره...کلی مادر هستن که باید مثل من تا سونو گرافی صبر کنند تا از قلب بچه اشون مطمئن شن ...که بارداری و مادر بودن مگه میشه بدون سختی باشه؟مهم لذتی که تو همین سختی ها هست...

به این فکر میکنم ماه رمضونی بخدا میگفتم نمیخوای مقام مادر شدن رو بهم بدی؟

میگن مادرا خیلی پیش تو جایگاهشون بالاس ...فاطمه ات لیاقت نداره؟

و الان تو دنیا ملکوت من مادرم و خدا منو جز مامانا حساب میکنه!!

لحظه شماری میکنم واسه ۴ ماه که تو دلیم رسما تبدیل به یک موجود زنده و حیات دار بشه..

از خدا میخوام روحی و قلبی بهش بده که جلا داشته باشه از اونایی که ذاتی خوبن...

مثل باباش باشه اصن یا بهتر از باباش...😇

تولد امام رضا جان که ان شالله بشه بعد ان تی یه قربونی یا نذری میدم ...

کلا نذر میدم تا این ۹ ماه به امید خدا بگذره...

به چشم زخم خب مثل همه اعتقاد دارم ولی به اینکه ترس همیشه تو دلمون باشه معتقد نیستم...خدا کلی راه گذاشته واسه رفع چشم زخم که خدا شاهده من همه کار میکنم فقط همین نذری و قربونی مونده که چون تاریخ تو دلم گذشته باید صبر کنم همون تاریخ

+ به کوچولوم همیشه میگم عزیزم درسته تو رحم من رشدت روومیکنی ولی امیدوارم بدونی که مادر واقعی تو حضرت زهراس و حیاتت رو مدیون حصرت زهرایی...

امیدوارم خود خانم مراقب طفلم باشه

مطمئنم که مراقبش میشه...پشت این بچه کلی دعاست کلی نذره...

اتفاقی نمیفته

هیچی نمیشه

+ نباید اجازه بدم فکرای بد ذهنم رو پر کنه من هم از نظر علمی هم از نظر شرعی تا جایی که در توانم هست دارم رعایت میکنم...

خدا خودش میدونه و بازم هم با تمام اینا میدونم که این سهم منه از مادر بودنم وظیفه ی منه...

و اون کسی نگهدارنده اصلی خدایه منه


برچسب ها: بارداری ماه سوم

تاريخ : سه شنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 9:34 | نویسنده : فاطمه |